هیاهوی دلنشین ِ بودن
دیرسالیست...
دیرسالیست که از پرواز ماندهام
چشم بر آسمانها دوخته، پرندهها را مینگرم....
+
نوشته شده در جمعه دهم تیر ۱۳۹۰ ساعت 3:55 توسط آزیتا رصافی |
دراین دغدغه بودن ونبودن،
فهمیدن وفهمیده نشدن،
همراهی رنج و غم،
باید نوشت وخواند،
فیلم دید،
فوتبال را دنبال کرد
و کوتاه اینکه بایدبود...
خانه
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین نوشته ها
نوشتههای پیشین
تیر ۱۳۹۸
مهر ۱۳۹۲
اردیبهشت ۱۳۹۲
فروردین ۱۳۹۲
بهمن ۱۳۹۱
آذر ۱۳۹۱
آبان ۱۳۹۱
مهر ۱۳۹۱
شهریور ۱۳۹۱
مرداد ۱۳۹۱
تیر ۱۳۹۱
اردیبهشت ۱۳۹۱
اسفند ۱۳۹۰
بهمن ۱۳۹۰
دی ۱۳۹۰
آبان ۱۳۹۰
مهر ۱۳۹۰
شهریور ۱۳۹۰
مرداد ۱۳۹۰
تیر ۱۳۹۰
خرداد ۱۳۹۰
اردیبهشت ۱۳۹۰
فروردین ۱۳۹۰
اسفند ۱۳۸۹
بهمن ۱۳۸۹
دی ۱۳۸۹
آذر ۱۳۸۹
آبان ۱۳۸۹
مهر ۱۳۸۹
شهریور ۱۳۸۹
مرداد ۱۳۸۹
تیر ۱۳۸۹
خرداد ۱۳۸۹
اردیبهشت ۱۳۸۹
فروردین ۱۳۸۹
پیوندها
الماس
پسر چوپان
ماهیگیر پیر
به یک جمجمه
سیزده سالهها
جوجه کلاغ سفید
به همین لحظه قسم
من سنگ شیشهایام
باد هرجا بخواهد میوزد
قبل از نوشتن سوزانده شود
نوشتههای یک نویسنده کوچک
BLOGFA.COM