خیلی دل‌نوشته....

 

امروز تصویربرداری از برنامه‌ی مستند آرزوهای خط خورده که به عنوان تهیه‌کننده و کارگردان درکرمانشاه کار می‌کنم، آغاز شد. اولین لوکیشن‌م روستایی بود نزدیک اسلام‌آباد غرب (شاه‌آباد سابق!) در یک کمپ ترک اعتیاد و در یک روز بسیار زیبای سرد و برفی .....

باوجود چهارده ساعت تصویربرداری ِ مداوم، اصلاً احساس خستگی نمی‌کنم و هنوز هیجان‌زده‌ هستم برای این لحظات که به لطف سازمان صدا وسیما و سیستم حاکم برآن گم کرده بودم....

الان به این فکر نمی‌کنم که مدت‌هاست تمام انرژی‌ام صرف رفع و رجوع مشکلات کار کردن در سازمان صدا وسیما و چانه‌زنی با مدیرانی شده است که اگر نگویم هیچ، خیلی کم می‌فهمند و همین صرف انرژی منجر به این شد که برای مدت حدود ۱ سال کار نکنم.... چیزی که الان به آن فکر می‌کنم، همین لحظات بود که امروز در اختیار من بود... مال من بود.... لحظات ناب و شیرین ِ آفرینش.... آفرینشی که حاصل سال‌ها تلاش و دغدغه و تجربه و دل‌مشغولی‌ست.... لحظاتی که دل‌م می‌خواست زمان متوقف شود و من برای همیشه در آن بافی بمانم....

نه... نه... نه... به فردا و فرداها و نبودن در این لحظات و آن‌چه پیش از این از سر گذرانده‌ام فکر نمی‌کنم....

           هرچه که باشد فردا روز دیگری‌ست و شاید دیگر نیازی به مبارزه برای به دست آوردن این لحظات  نداشته باشم.....

 

حال که یک سریال تلویزیونی نوشتیم، چگونه آن را تصویب کنیم!

 

درطول تحقیقاتی که برای ویژگی‌های نگارش سریال تلویزیونی انجام می‌دادم (که تحت عنوان چگونه برای یک سریال فیلمنامه بنویسیم در شماره‌های پیشین چاپ شد) به موضوعات جالبی در الگوهای جهانی برخوردم. یکی از این موضوعات، شیوه‌های ارائه‌ی طرحِ سریال توسط تهیه‌کنندگان به شبکه‌های تلویزیونی (قطعاً در یک سیستم استاندارد!) بود. این‌که نگارش طرح سریال و اصولاً هر برنامه‌ی تلویزیونی یک طرف و شیوه‌‌ی ارائه‌ی آن یک طرف دیگر. یعنی طرح چگونه و در چه شرایطی ارائه شود که ضریبِ امکان تصویب آن را بالا ببرد.

روالي كه توسط آن ايده‌هاي جديد به مديران برنامه‌ريز ارائه مي‌شود از شبكه به شبكه و از كشوري به كشور متفاوت است. مثلاً در کشور ما گاهي وقت‌ها حتي يك تماس تلفني مي‌تواند نقطه عطفي براي شروع به ساخت يك سريال تلويزيوني باشد! شرایط متعارفِ مطرح‌شده در سیستم تلویزیون ایران در درجه‌ی چندم اهمیت است. مشکلی که متأسفانه گریبان‌گیرِ اکثریت قریب به‌اتفاق مدیران و تصمیم‌گیرانِ تلویزیون است. در این سیستم رابطه حرف اول را می‌زند. تخصص و تجربه بعد از یافتن این رابطه معنا پیدا می‌کنند. هنرمندي كه با تلويزيون سروكار دارد، بايد نه تنها خلاقيت و استعداد هنري لازم و كافي، بلكه شناخت و تجربه درخوري از فرهنگ عمومي جامعه، ديدگاه‌ها و معضلات و مشكلات اجتماعي داشته باشد. اگر برنامه‌ساز چنین ویژگی‌ نداشته باشد، آثار خلق‌شده نمی‌توانند هدف غایی تلویزیون را که همانا ساخت برنامه‌های آگاه‌کننده و اثربخش در زمینه‌ی باورها و اعتقادات فرهنگی، ملی و مذهبی است، تأمین کنند. نتیجه‌اش هم می‌شود این‌که مخاطب تبدیل می‌شود به مخاطب مقطعی و در بسیاری از موارد نمی‌تواند ارتباط مناسبی با برنامه‌های تلویزیون برقرار کند. کوتاه سخن این‌که پیشنهاداتی که برای ارائه‌ی طرح در سیستم استاندارد تعریف شده‌اند در ادامه می‌نویسم!

 

ارائه طرح و نظارت شبكه‌هاي تلويزيوني[1]:

ارائه‌ی طرح سريال با يك سخن شروع مي‌شود كه ايده‌ی سريال را بيان مي‌كند. در اغلب موارد، توصيف ايده و كاراكتر نوشته شده است اما دربرخي موارد ارائه‌ی مكتوب درشبكه اتفاق نمي‌افتد كه یک دليل آن قانون كپي رايت و صیانت از طرح است ودلیل دیگر این‌است که گاهی اوقات طرح نوشته شده قدرت لازم برای بیان همه‌جانبه‌ی طرح را ندارند و توضیحات تهیه‌کننده یاارائه‌دهنده می‌تواند به شکل موثرتر و خلاق‌تری عمل کند. مگرآنكه مديران تلويزيوني سؤالاتي درمورد پروژه داشته باشند که دراين حالت اين ارائه درقالب مناسبي چاپ مي‌شود وسپس به برنامه‌ريز‌هاي شبكه تحويل داده مي‌شود.

گاهي اوقات ابزار كمكي بصري به عنوان يك ميهمان زنده در جلسه هستند. ابزاری مثل پاورپوینت، عکس، اسلاید و فیلم. گاهي برخي از تهيه‌كنندگان، بازيگران معروفي كه تصميم به استفاده از آنها در پروژه دارند را براي تأثيرگذاري بر مديران دعوت مي‌كنند.

در جلسات ارائه‌ی طرح كه اغلب نويسنده، ‌تهيه‌كننده و كارگردان حاضر هستند، پروژه را به صورت كلي معرفي مي‌كنند. ايده‌ی اصلي را توضيح مي‌دهند و اينكه چگونه پروژه‌ی آنها از نمايش‌هاي قديمي متفاوت است و چگونه از آن مي‌توان داستان‌هاي متفاوتي ايجاد كرد. شخصيت‌هاي اصلي توصيف مي‌شوند و بيوگرافي آنها توضيح داده مي‌شود.

پس از ارائه‌ی ايده‌ها و كاراكترهاي اصلي، دست‌اندركاران سريال معمولاً منتظر پاسخ مجريان شبكه مي‌شوند. اين پاسخ مي‌تواند به چندين شكل باشد.

1-   مدير شبكه كمبود يا نبود علاقه در ايده را بيان كند يا مثلاً ‌بگويد كه پروژه‌هاي مشابهي در دست ساخت دارد. از اين رو جلسه خاتمه مي‌يابد.

2-   مجري شبكه ممكن است چند سوال بپرسد در اين وضعيت پاسخ خالقان اثر بسيار مهم مي‌باشد چون آمادگي كافي آنها مي‌تواند باعث رد و يا پذيرش پروژه شود.

3-   مديران از خالقان اثر براي ارائه طرح و پروژه تشكر مي‌كنند،‌ گاهي اوقات يك پروژه در جلسه پذيرفته مي‌شود ولي مديران جلسه را بدون ارائه‌ی يك حكم خاتمه مي‌دهند و سپس براي رسيدن به يك تفاهم تلاش مي‌كنند. تعدادي از مؤلفه‌هاي كليدي براي ارائه‌ی موفق عبارتند از: احساسات صادقانه، كامل بودن توضيحات، شوخ طبع بودن،‌مجاب كنندگي و تطبيق‌پذيري.

 

احساسات صادقانه:

ارائه دهنده پروژه بايد با شور و احساسات در مورد پروژه سخن بگويد. اين احساسات بايد واقعي باشند و اين‌كه بتوان آنها را منتقل كرد. اگر ارائه‌كننده بسيار خوب عمل كند، مديران شبكه علاقه‌مند به توليد داستان‌هاي سريالي جديد و جذاب مي‌باشند. عنصر كليدي، احساسات واقعي و صادقانه مي‌باشد.

فراواني و كامل بودن توضيحات و جزئيات:

گاهی بعضي از پروژه‌ها به دليل زيركي تهيه‌كنندگان، موفق به تصويب مي‌شوند اما موفقيت چنين ايده‌هايي بسيار ضعيف است. يك ايده‌ی جذاب بايد حاوي تمامي جزئياتي باشد كه داستان را پوشش مي‌دهد. مديران شبكه به دقت به جزئيات توجه مي‌كنند تا مطمئن شوند كه ايده به طور كامل درك شده است.

 

شوخ‌طبعي

آنچه فيلم‌ها و نمايش‌هاي تلويزيوني را از فيلم‌هاي قديمي جدا مي‌كند شوخ طبعي است. بهترين فيلم‌هاي سرگرم‌كننده امروزي را مشاهده كنيد و خواهيد يافت كه آنها مخلوطي از ناسازگاري شديد و كمدي هستند. بهترين سريال‌هاي تلويزيوني نيز چنين هستند. هر ايده امروزي اگر چه درام باشد بايد مقداري شوخ طبعي داشته باشد و البته ارائه‌دهنده نیز به همین دلیل باید در هنگام ارائه‌ی طرح از این عنصر استفاده ببرد!

 

مجاب‌كنندگي

اين مفهوم نبايد با احساسات اشتباه گرفته شود. تصميم تهيه‌كننده براي پذيرفته شدن پروژه بسيار حياتي مي‌باشد. افرادي كه در اعتقادات خود راسخ هستند محترم هستند. مجاب‌كنندگي ممكن است مقبوليت را تضمين نكند ولي فقدان آن موجب عدم پذيرش مي‌شود. ارائه‌کنندگان طرح باید این قدرت را داشته باشند که مدیران را نسبت به تمام زوایای طرح خود و ایده‌هایشان مجاب کنند. گاهي اوقات شبكه ممكن است به دلیل عدم مجاب شدن، تمامي ايده‌ها را رد كند.

 

تطبيق‌پذيري

اين مهم است كه ايده با سلائق مديران و سياست‌هاي حاكم بر تلويزيون سازگار باشد. گاهي در مدت جلسه مديران شبكه نظراتي در مورد تغيير ايده بيان مي‌كنند و مشخصاً جواب‌هايي چون: اين ايده عملي نيست، ‌يا با سياست‌هاي تلويزيون هماهنگ نيست،.... سريعترين راه را براي رد كردن پروژه انتخاب مي‌كنند. حداقل پاسخ احساسي بايد بدين گونه باشد (جالب است... اجازه بدهيد در مورد آن فكر كنم). گاهی اوقات مدیران نظرشان بر بازنویسی طرح است. در اين مورد يك انسان منعطف وروشن‌فكر مورد نياز است! یعنی اين بدان معنا نيست كه پذيرش هر اصلاحي از طرف مجريان شانس ‌پذيرش را افزايش مي‌دهد. اما نکته‌ی مهم این است که مديران شبكه معمولاً در مورد انعطاف پذيري افراد خلاق، حساس هستند و ترجیح می‌دهند سیاست‌هایشان را با یک فرد منعطف و انتقادپذیر پیش ببرند.



[1] در این بخش از مطلب از ترجمه‌ی کتاب‌های زیر استفاده کرده‌ام:

  1. Blum, Richard A and linelheim, Richard D, (1987). Primetime; Network Television Programming, London: Focal Press.
  2. Blum, Richard A, (1966). Television Writing (from concept to contract), New York: Focal Press.

 

* این مطلب در شماره‌ی ۴۳۰ سینمارسانه چاپ شده‌است.

آقای بازیگر

 

اگر نیت یک‌ساله دارید گندم بکارید،

اگر نیت ده ساله دارید درخت بکارید.

و اگر نیت صد ساله دارید آدم تربیت کنید.

سینماتوگراف، آدم تربیت می کند....*

دراین آسمانی که این‌روزها رنگی از آن نمی‌بینیم، به تماشای فیلم آسمان آبی نشستم و با اشک‌ها و لبخندهای این بزرگ‌مرد سینمای ایران- عزت‌اله انتظامی، آقای بازیگر - همراه شدم. درباره‌ی فیلم جداگانه خواهم نوشت که فیلم به عنوان یک اثر مستند نتوانست اقناعم کند و همه‌ی انتظارات‌م را برآورده کند. اما آن‌چه اهمیت دارد، به تصویرکشیدن بخش‌هایی از زندگی هنری انتظامی و تجلیل‌گونه‌ای از او در زمان حیات‌ش است. بازیگری که در طول حدود شش دهه فعالیت هنری هرگز به ورطه‌ی انحطاط و ابتذال کشیده نشد و مسیر پرفرازو نشیب هنری‌اش را درست طی کرد. بازیگری که در هرنقشی ظاهرشد، خوش درخشید و عینیت و تجسمی زیبایی‌شناسانه به آن داد. تفاوتی نداشت که او یک روستایی ساده‌دل شیفته‌ی گاوش باشد یا یک سلطان باجلال و جبروت. قاضی عادلی باشد یا یک بساز وبفروش کلاه‌بردار.... او خود شخصیت بود، با تمام ویژگی‌های ظاهری ِ درون وبرون‌ش....

در پشت این پرده‌ی نقره‌ای هم اگر بازی کرد صادقانه بازی کرد، آن‌جایی که برای کمک به مردم بم و کودکان افغانستان و طلب بخشش برای یک جوان متهم به قتل در شرف اعدام، دست‌به‌کار شد....

ساخت فیلمی مستند درباره‌ی این استاد مسلم بازیگری  و شاید مرد هزارچهره‌ی سینمای ایران در زمان حیاتش را به فال نیک می‌گیرم و در برابر این درست بودن و درست ماندن در پیمودن این مسیر هزارتوی هنری سر ِ تعظیم فرود می‌آورم.

*امیرکبیر در فیلم ناصرالدین‌شاه، اکتور سینما ساخته‌ی محسن مخملباف

 

آسمان همرهِ این ساز بدآهنگ من‌است....

 

آسمان باز ازاین پنجره‌ی سبز بلند

همرهِ ساز بدآهنگ من‌است

آسمانی که دراین لحظه‌ی درد

سایه‌بان دفتر ِ سرد من است

آسمانی که درآن خنده‌ی ماه

معنی ِ گریه‌ی این  چشم پر از رنگ من است

 ..........................

                         و دراین وسعت پرحجم ِ زوال

 آسمان بغضی کرد

ناگهان ابر گریست

نغمه‌ی باد در آواز قناری آمیخت

وزن یک ناله‌ی جغد، پشت هموار زمین را لرزاند

برق یک رعد بلند، سینه‌ی عاطفه را باز شکافت

چهره‌ در آب به‌هم ریخت، شکست

شبنمی همرهِ باران، رهِ پر پیچ وخمی را سپری کرد، گذشت

                                                        و دل ِ کوچک‌م افسوس در این وسعت شب، گم شد و رفت...

                                                                                                                     آزیتا رصافی

 پ.ن: سپاس از ماهیگیر پیر که با پیشنهادش تغیراتی در نوشته دادم.

 

نامه‌های دانش‌آموران دبستان ارمغان به معلم هنرشان4

 

بسمی تعالا*

قلم در مرکب مانند آب است/ خجالت می‌کشم خطم خراب است

خانم رصافی فکر کنم که شما معلم خوبی هستید چون ما در هفته یک بار شما را می‌بینیم و رابطه چندانی با شما نداریم از شما بدی ندیده‌ایم اما من از زمانی که به کلاس خط آمده‌ام چیز زیادی یاد نگرفته‌ام شاید به قول پدرم خودم بی‌توجه بوده‌ام به هر حال نمی‌دانم شما را دوست دارم یا نه ولی فکر می‌کنم شما را دوست دارم  چون معلمم هستید و من باید برای معلمم ارزش غائل شوم

وسلام نامه تمام

*پی‌نوشت: غلط‌های املایی به همین شکل در یادداشت بود!

 

نامه‌های دانش‌آموران دبستان ارمغان به معلم هنرشان3

 

قلبم را می‌فشارم و قطره‌ای از خونم را به عنوان سلام تقدیم می‌دارم

خانم رصافی شما کمی تپل هستید که اصلا اشکالی ندارد. تازه خانم مادر من هم چاق است تازه مادربزرگم می‌گوید آدم‌های چاق مهربان هستند شما هم خیلی مهربان هستید و من شما را خیلی دوست دارم و دلم  می‌خواهد شما را ببوسم

 

نامه‌های دانش‌آموران دبستان ارمغان به معلم هنرشان2

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام خدمت شما خانم رصافی

قلم در دستم اسیر متحرکیست که احساساتم را درباره شما روی صفحه کاغذ می‌نویسد

خانم رصافی در جامعه اسلامی حجاب کم مفهوم دارد. البته از هر صد نفر ده درصد باحجابند. از شما هم توقع دارم که هیچ دستوری که اسلام داده، بالاترین ندارد که آن حجاب است. خواهشمندم که حجاب را رعایت کنید.

درضمن شلوار قرمز مایل به جگری می‌پوشید که زیاد مورد توجه قرار نمی‌گیرد

 

نامه‌های دانش‌آموران دبستان ارمغان به معلم هنرشان

 

اخیراً جعبه‌ای در خانه‌ی پدری‌ام یافته‌ام که یادگاری‌هایی از زمان‌های پیشین در خود دارد: نامه‌های قدیمی که سرشار از احساسات و هیجانات نوجوانی‌ست، کارت‌پستال‌های مناسبتی با اشعاری تکراری و بانمک (وشاید هم بی‌نمک)، دفاتر نظرها و عقاید که پر از شعار و باورهای نپخته است، دفاتر شعر و ترانه که عمدتاً به اصطلاح بندتنبانی هستند(!) که بعضی دوستان هدیه می‌دادند و.....

فارغ از بحث محتوا و کیفیت، هرکدام از این یادگاری‌ها حاوی سرگذشت‌ها و اشک‌ها و لبخندهای دوران خویش است و در جای خود برایم ارزشمند هستند.... اما در بین این یادگاری‌ها یادداشت‌هایی بود که مربوط می‌شد به زمانی که به عنوان معلم هنر در یکی از مدارس کرمانشاه، به تدریس مشغول بودم. پایان کلاس‌ها از دانش‌آموران خواسته بودم که در یک برگه‌ی کوچک نظرشان را راجع به من بنویسند. برخی از این یادداشت‌ها بسیار متفاوت و شیرین هستند (که در پست‌های جداگانه می‌نویسم) درلابه‌لای این یادداشت‌ها و ابراز احساسات کودکانه شعرها و جمله‌های رایج آن دوران فراوانند. مثلاً:

ای نامه که می‌روی به سویش/ از جانب من ببوس رویش

نمک در نمکدان شوری ندارد/ دل من طاقت دوری ندارد

گل سرخ وسفید و ارغوانی/ فراموشم نکن تا می‌توانی

(البته این یه ورژن دیگه هم داشت: گل سرخ وسفید و ارغوانی/ فراموشم نکن آزیتا مامانی!!)

شتر گم کرده‌ام با بار شادی/ گلی گم کرده‌ام شاید تو باشی

(یه ورژن دیگه هم داشت: شتر گم کرده‌ام با بار کاشی! / گلی گم کرده‌ام شاید تو باشی)

روی یخ نوشتم آب شد/ روی آب نوشتم جاری شد/ روی گل نوشتم پژمرده شد/ روی قلبم نوشتم دوستت دارم

آهو صحرا را دوست دارد/ من هم تورا

اگر لبخند زدی بر خط زشتم/ ببخشید خواهرم تندتند نوشتم

(و یه ورژنِ دیگه: اگر لبخند زدی بر خط زشتم/ به قرآن مجید تندتند نوشتم!)

اگر می‌دیدم آن روز جدایی/ هرگز به دل نمی‌کردم خیال آشنایی

اگر دیدی تو را کردم فراموش/ بدان شمع وجودم گشته خاموش

اگر پروانه بودم می‌پریدم/ سر ساعت به خدمت می‌رسیدم

این یکی خیلی بامزه است: این عید سعید باستانی را به شما و خانواده‌ی محترم تبریک می‌گویم ( زمان نگارش این یادداشت‌ها اصلاً عید نبود!)

اما این‌یکی که شاهکاره:  قلم در دست من آرام نشسته/ فراموشم نکن گردن‌شکسته!!!